#خاطرات_شهدا 

ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان

یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با شهید دهقان امیری در گار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.

بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.

گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»

گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.

بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.

شهید محمدرضا دهقان امیری

#رفیقــ_شهیدمــ 

#بخش_چهارم

@bastamisar

عاشورای حسینی کلاته خیج

شهید روح الله قربانی

شهید محمد علی رهنمون

شهید ,روضه ,سر ,یک ,دهقان ,خلیلی ,دهقان امیری ,روضه بخوان ,تعریف می‌کرد ,سر مزار ,می‌گذری، روضه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سوزن بان موزیک دستگاه کارت خوان barangtarh.ir نیک وب سه ساله بچه های بد پایگاه اطلاع رسانی امنیت فناوری اطلاعات ایران دلنوشته های نارنجی من برند آشیل کده ENG POOL GROUP